[فعل]

to fret

/frɛt/
فعل ناگذر
[گذشته: fretted] [گذشته: fretted] [گذشته کامل: fretted]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نگران (چیزی) بودن اضطراب (چیزی را) داشتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: نگران بودن گله کردن
  • 1.I’ve been fretting about the exam all week.
    1. تمام هفته را نگران آن امتحان بوده‌ام [تمام هفته، اضطراب آن امتحان را داشتم].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان