[صفت]

funny

/ˈfʌni/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: funnier] [حالت عالی: funniest]

1 بامزه سرگرم‌کننده، خنده‌دار، جالب

مترادف و متضاد amusing entertaining hilarious humorous dull gloomy sad
  • 1.Do you know any funny jokes?
    1. آیا لطیفه بامزه‌ای بلدی؟
  • 2.It's a really funny movie.
    2. این واقعاً فیلم سرگرم‌کننده‌ای است.
  • 3.It's not funny - don't laugh!
    3. اصلاً خنده‌دار نیست؛ نخند!
to find somebody/something funny
کسی/چیزی را بامزه یافتن
  • I've never found Charlie Chaplin very funny.
    من هیچوقت چارلی چاپلین را خیلی بامزه نیافتم.
funny side
جنبه خنده‌دار
  • No matter how serious the situation there always seems to be a funny side to it.
    مهم نیست چقدر موقعیت جدی باشد، همیشه به نظر یک جنبه خنده‌دار وجود دارد.

2 عجیب عجیب‌غریب

مترادف و متضاد peculiar strange common regular
  • 1.That's funny - I'm sure I left my keys here.
    1. عجیب است؛ مطمئنم که کلیدهایم را اینجا گذاشتم.
کاربرد صفت funny به معنای عجیب
صفت funny در این کاربرد به چیزهایی گفته می‌شود که درک و توضیح دادنش سخت باشد. مثلا:
".A funny thing happened to me today" (امروز اتفاق عجیبی برای من افتاد.)
".That's funny—he was here a moment ago and now he's gone" (عجیب است؛ او یک لحظه پیش اینجا بود، اما الان رفته‌است.)
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان