مترادف و متضاد
amusing
entertaining
hilarious
humorous
dull
gloomy
sad
1.Do you know any funny jokes?
1.
آیا لطیفه بامزهای بلدی؟
2.It's a really funny movie.
2.
این واقعاً فیلم سرگرمکنندهای است.
3.It's not funny - don't laugh!
3.
اصلاً خندهدار نیست؛ نخند!
to find somebody/something funny
کسی/چیزی را بامزه یافتن
I've never found Charlie Chaplin very funny.
من هیچوقت چارلی چاپلین را خیلی بامزه نیافتم.
funny side
جنبه خندهدار
No matter how serious the situation there always seems to be a funny side to it.
مهم نیست چقدر موقعیت جدی باشد، همیشه به نظر یک جنبه خندهدار وجود دارد.
2
عجیب
عجیبغریب
مترادف و متضاد
peculiar
strange
common
regular
1.That's funny - I'm sure I left my keys here.
1.
عجیب است؛ مطمئنم که کلیدهایم را اینجا گذاشتم.
کاربرد صفت funny به معنای عجیب
صفت funny در این کاربرد به چیزهایی گفته میشود که درک و توضیح دادنش سخت باشد. مثلا:
".A funny thing happened to me today" (امروز اتفاق عجیبی برای من افتاد.)
".That's funny—he was here a moment ago and now he's gone" (عجیب است؛ او یک لحظه پیش اینجا بود، اما الان رفتهاست.)