[اسم]

fur

/fɜːr/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مو (حیوانات) خز

معادل ها در دیکشنری فارسی: خز
مترادف و متضاد coat hair
  • 1.She stroked the rabbit's soft fur.
    1. او موی نرم خرگوش را نوازش کرد.
  • 2.The cat carefully licked its fur.
    2. گربه با دقت موهایش را لیسید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان