[فعل]

to gamble

/ˈgæmbəl/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: gambled] [گذشته: gambled] [گذشته کامل: gambled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 شرط‌بندی کردن قمار کردن، شرط بستن

معادل ها در دیکشنری فارسی: قمار کردن
  • 1.He gambled a lot of money on the last race.
    1. او سر مسابقه نهایی، پول زیادی شرط‌بندی کرد.
  • 2.He gambles on football.
    2. او سر فوتبال شرط‌بندی می‌کند.

2 ریسک کردن به‌مخاطره انداختن

  • 1.It was wrong to gamble with our children's future.
    1. به‌مخاطره انداختن آینده بچه‌هایمان اشتباه بود.
[اسم]

gamble

/ˈgæmbəl/
قابل شمارش

3 شرط‌بندی قمار

معادل ها در دیکشنری فارسی: قمار
  • 1.We took a gamble , and it paid off.
    1. ما شرط‌بندی کردیم و پیروز شدیم [بردیم].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان