Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . شرطبندی کردن
2 . ریسک کردن
3 . شرطبندی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to gamble
/ˈgæmbəl/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: gambled]
[گذشته: gambled]
[گذشته کامل: gambled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
شرطبندی کردن
قمار کردن، شرط بستن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
قمار کردن
1.He gambled a lot of money on the last race.
1. او سر مسابقه نهایی، پول زیادی شرطبندی کرد.
2.He gambles on football.
2. او سر فوتبال شرطبندی میکند.
2
ریسک کردن
بهمخاطره انداختن
1.It was wrong to gamble with our children's future.
1. بهمخاطره انداختن آینده بچههایمان اشتباه بود.
[اسم]
gamble
/ˈgæmbəl/
قابل شمارش
3
شرطبندی
قمار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
قمار
1.We took a gamble , and it paid off.
1. ما شرطبندی کردیم و پیروز شدیم [بردیم].
تصاویر
کلمات نزدیک
gambit
gambia
galvanometer
galvanized
galvanize
gambler
gambling
gambling house
gambol
game
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان