[اسم]

game

/geɪm/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بازی مسابقه، دست (ورزش)

معادل ها در دیکشنری فارسی: بازی
مترادف و متضاد competition contest match
  • 1.I believe that the world is nothing but a game.
    1. من معتقدم که این دنیا چیزی جز یک بازی نیست.
  • 2.Who won yesterday's game?
    2. مسابقه دیروز را کی برد؟
to have/play a game of
... بازی کردن
  • 1. Do you want to play a different game?
    1. می‌خواهی یک بازی دیگر بکنی؟
  • 2. We played a game ز
    2. ما یک دست والیبال بازی کردیم.
computer games
بازی‌های رایانه‌ای
کاربرد واژه game به معنای بازی
واژه game به معنای "بازی" به فعالیت یا ورزشی گفته می‌شود که در آن افراد یک‌نفره یا به صورت تیم بر اساس قوانین خاصی در مقابل همدیگر رقابت می‌کنند. مثلا:
"ball games, such as football or tennis" (بازی‌های توپی مانند فوتبال و تنیس)
واژه game به هر "دست" بازی نیز گفته می‌شود. هر بار که یک بازی از اول تا آخر انجام می‌شود به آن game می‌گویند. مثلا:
"to play a game of chess" (یک دست شطرنج بازی کردن)
وقتی واژه game به صورت جمع (games) می‌آید معنای "مسابقات رسمی" می‌دهد. مثلا:
"the Olympic Games" مسابقات المپیک"
برخی از ورزش‌ها، مانند تنیس، به هر نیمه از بازی game گفته می‌شود. مثلا:
واژه game به‌طور کلی به تمام بازی‌هایی که کودکان انجام می‌دهند نیز گفته می‌شود، از قبیل بازی با عروسک، اسباب‌بازی، خاله‌بازی و ... مثلا:
"a game of cops and robbers" (بازی دزد و پلیس)

2 حیوان (قابل شکار) گوشت حیوان

معادل ها در دیکشنری فارسی: نخجیر شکار صید
  • 1.They hunted game in Alaska.
    1. آن‌ها در «آلاسکا» حیوان شکار کردند.
توضیحاتی در رابطه با game
واژه game در این مفهوم اشاره دارد به حیوانات وحشی یا پرندگانی که انسان‌ها برای ورزش یا تفریح و غذا شکار می‌کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان