[قید]

headlong

/ˈhedlɔːŋ/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 با سر اول سر و بعد سایر قسمت‌های بدن

مترادف و متضاد headfirst
  • 1.I fell headlong into a pool of icy water.
    1. من با سر به درون استخری از آب یخ افتادم.
[صفت]

headlong

/ˈhedlɔːŋ/
قابل مقایسه

2 بی‌مهابا نسنجیده، بی‌فکر

3 عجولانه

  • 1.In the headlong rush to buy houses, many people got into debt.
    1. در عملی عجولانه برای خریدن خانه، خیلی از مردم بدهی بالا می‌آورند.

4 با سر [اول سر و بعد سایر قسمت‌های بدن]

a headlong dive/fall
شیرجه/سقوط با سر
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان