Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . گیر دادن
2 . سگ شکاری
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to hound
/haʊnd/
فعل گذرا
[گذشته: hounded]
[گذشته: hounded]
[گذشته کامل: hounded]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
گیر دادن
ذله کردن، اذیت کردن
informal
مترادف و متضاد
be on one's case
browbeat
1.He hounds his employees. He shouts, "you! get to work!"
1. او به کارمندانش گیر می دهد. او داد می زند، "تو! به کارت برس!"
2.If you stop hounding me, I'll go to the doctor!
2. اگر انقدر من را ذله نکنی، من به دکتر خواهم رفت!
[اسم]
hound
/haʊnd/
قابل شمارش
2
سگ شکاری
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سگ شکاری
informal
1.The hounds picked up the scent of the fox.
1. سگهای شکاری بوی روباه را استشمام کردند.
تصاویر
کلمات نزدیک
hottie
hotspot
hots
hotpot
hotplate
hound dog
hour
hour hand
hourglass
hourglass figure
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان