[اسم]

knick-knack

/ˈnɪk næk/
قابل شمارش

1 خرت و پرت خرده ریز

معادل ها در دیکشنری فارسی: خرت و پرت
مترادف و متضاد ornament
  • 1.The room was filled with knick-knacks.
    1. اتاق پر از خرت و پرت بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان