to learn something (a language/a musical instrument/a skill ...)
چیزی آموختن (یک زبان/یک ساز/یک مهارت)
1.
I need to learn many skills for the job I'm trying to get.
1.
برای کاری که سعی دارم بهدست آورم، باید مهارتهایی زیادی بیاموزم.
2.
They learn Russian at school.
2.
آنها در مدرسه زبان روسی میآموزند.
to learn something from somebody/something
چیزی از کسی/چیزی یادگرفتن
I learned a lot from my father.
من از پدرم خیلی چیزها یاد گرفتم.
to learn something from doing something
از انجام کاری چیزی یاد گرفتن
I learned a lot about basketball just from watching him play.
من فقط با تماشای بازی او خیلی چیزها درباره بسکتبال یاد گرفتم.
to learn to do something
انجام کاری را یاد گرفتن
I'm learning to play the piano.
من در حال یادگرفتن نواختن پیانو هستم.
to learn about something
درباره چیزی یاد گرفتن [با چیزی آشنا شدن]
1.
I learned a lot about computers since I started work here.
1.
از وقتی که کار در اینجا را شروع کردم، خیلی در مورد رایانه یاد گرفتم.
2.
She's very eager to learn about Japanese culture.
2.
او خیلی مشتاق است که درباره فرهنگ ژاپنی یاد بگیرد [با فرهنگ ژاپنی آشنا شود].
to learn how/what ...
یادگرفتن اینکه چگونه/چه...
First you'll learn how to use this machine.
اول تو یاد خواهی گرفت که چطور از این دستگاه استفاده کنی.
کاربرد فعل learn به معنای یاد گرفتن
فعل learn به معنای "یاد گرفتن" به کسب دانش از طریق درس خواندن، تجربه، فرد دیگر و... گفته میشود. مثلا:
"to learn a language" (زبان یاد گرفتن)
".I learned a lot from my father" (من از پدرم خیلی چیزها یاد گرفتم.)
2
حفظ کردن
مترادف و متضاد
memorize
forget
to learn something
چیزی را حفظ کردن
1.
I don't know how actors manage to learn all their lines.
1.
نمیدانم بازیگران چطوری تمام دیالوگهایشان را حفظ میکنند.
2.
I'd learned many poems in school.
2.
من شعرهای زیادی را در مدرسه حفظ کرده بودم.
کاربرد فعل learn به معنای حفظ کردن
فعل learn به معنای "حفظ کردن" یعنی خواندن چیزی و تکرار کردن آن تا وقتی که بتوانیم بهراحتی آن چیز را بهخاطر بیاوریم. مثلا:
".We have to learn one of Hamlet's speeches for school tomorrow" (ما فردا باید یکی از تکگوییهای هملت را برای مدرسه حفظ کنیم.)
2.
We were very surprised to learn (that) she got married again.
2.
ما خیلی تعجب کردیم وقتی خبردار شدیم که او دوباره ازدواج کردهاست.
to learn of/about something
از/درباره چیزی خبردار شدن
I was sorry to learn of your father’s death.
از شنیدن خبر مرگ پدرت، بسیار متاسف شدم.
to learn who/what ...
خبردار شدن اینکه چه کسی/چه...
We only learned who the new teacher was a few days ago.
ما تازه چند روز پیش خبردار شدیم که معلم جدید چه کسی است.
to learn something
چیزی را شنیدن
How did they react when they learned the news?
آنها چه واکنشی نشان دادند، وقتی خبر را شنیدند؟
4
درس (عبرت) گرفتن
تجربه کسب کردن
to learn from something
از چیزی درس عبرت گرفتن
I'm sure she'll learn from her mistakes.
من مطمئنم او از اشتباهاتش درس عبرت خواهد گرفت.
to learn (that)…
درس گرفتن اینکه...
He'll just have to learn (that) he can't always have his own way.
او فقط باید درس بگیرد که نمیتواند همیشه حرف خودش را به کرسی بنشاند.
to learn to do something
برای انجام کاری درس گرفتن
I soon learned not to ask too many questions.
من خیلی زود درس گرفتم که زیادی سوال نپرسم.
توضیح درباره فعل learn
فعل learn گاهی به معنای "درس گرفتن از گذشته و درس عبرت گرفتن" است. مثلا:
".I'm sure she'll learn from her mistakes" (من مطمئنم که او از اشتباهاتش درس خواهد گرفت.)