Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ماشین
2 . با دستگاه تراشکاری کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
machine
/məˈʃiːn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ماشین
دستگاه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دستگاه
ماشینی
ماشین
آپارات
مترادف و متضاد
apparatus
appliance
1.a coffee machine
1. ماشین قهوه ساز
2.a washing machine
2. یک ماشین لباسشویی
3.Eggs are sorted into different sizes by machine.
3. تخم مرغها توسط دستگاه در اندازههای مختلف دستهبندی میشوند.
[فعل]
to machine
/məˈʃiːn/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: machined]
[گذشته: machined]
[گذشته کامل: machined]
صرف فعل
2
با دستگاه تراشکاری کردن
با دستگاه تراشیدن
specialized
1.This material can be cut and machined easily.
1. این ماده میتواند به راحتی برش داده شده و تراشیده شود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
machete
macedonian
mace
macaw
macaroon
mackerel
mackintosh
macro
macropus giganteus
macrotis
کلمات نزدیک
machination
machiavellian
machete
mach
macedonia
machine code
machine gun
machine tool
machine translation
machine-based
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان