Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . اکثریت
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
majority
/məˈʤɔrəti/
قابل شمارش
[جمع: majorities]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
اکثریت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اکثریت
مترادف و متضاد
greater number
larger part
minority
1.A majority of votes was needed for the bill to pass.
1. اکثریت آرا لازم بود تا آن لایحه تصویب شود.
2.In some countries, the government does not speak for the majority of the people.
2. در برخی کشورها، دولت به نفع اکثریت مردم کشور صحبت نمیکند.
3.The majority of people prefer to pay wholesale prices for meat.
3. اکثریت مردم ترجیح میدهند با قیمت عمده گوشت بخرند.
تصاویر
کلمات نزدیک
majorette
major league
major general
major disagreement
major
make
make a bad impression
make a bee line for
make a bid
make a big deal
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان