[فعل]

to manhandle

/ˈmænhændl/
فعل گذرا
[گذشته: manhandled] [گذشته: manhandled] [گذشته کامل: manhandled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 با خشونت رفتار کردن با خشونت هل دادن، بدرفتاری کردن

  • 1.Tony manhandled her.
    1. "تونی" با خشونت با او رفتار کرد.

2 با دست حرکت دادن یک شیء سنگین بلند کردن (چیزی سنگین)

مترادف و متضاد haul
  • 1.They were trying to manhandle an old sofa across the road.
    1. آنها داشتند سعی می‌کردند یک مبل قدیمی را از خیابان رد کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان