[اسم]

next of kin

/ˌnekst əv ˈkɪn/
قابل شمارش
[جمع: next of kin]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نزدیک‌ترین عضو (زنده) خانواده اولیای دم، نزدیک‌ترین خویشاوند

معادل ها در دیکشنری فارسی: بازمانده اولیای دم ولی دم
  • 1.Her next of kin have been informed.
    1. به نزدیک‌ترین عضو خانواده‌اش اطلاع داده شد.
  • 2.I'm her next of kin.
    2. من نزدیک‌ترین خویشاوند او هستم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان