Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . نزدیکترین عضو (زنده) خانواده
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
next of kin
/ˌnekst əv ˈkɪn/
قابل شمارش
[جمع: next of kin]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
نزدیکترین عضو (زنده) خانواده
اولیای دم، نزدیکترین خویشاوند
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بازمانده
اولیای دم
ولی دم
1.Her next of kin have been informed.
1. به نزدیکترین عضو خانوادهاش اطلاع داده شد.
2.I'm her next of kin.
2. من نزدیکترین خویشاوند او هستم.
تصاویر
کلمات نزدیک
next month
next door
next best thing
next
newton
next summer
next to
next week
next-door
nexus
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان