[قید]

now and then

/naʊ ænd ðɛn/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گاهی گهگاه، برخی اوقات

معادل ها در دیکشنری فارسی: گاه و بی‌گاه
مترادف و متضاد (every) now and again
  • 1.Every now and then she checked to see if he was still asleep.
    1. گهگاه می‌رفت و او را چک می‌کرد تا ببیند هنوز خوابیده است یا نه.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان