Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . گاهی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[قید]
now and then
/naʊ ænd ðɛn/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
گاهی
گهگاه، برخی اوقات
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گاه و بیگاه
مترادف و متضاد
(every) now and again
1.Every now and then she checked to see if he was still asleep.
1. گهگاه میرفت و او را چک میکرد تا ببیند هنوز خوابیده است یا نه.
تصاویر
کلمات نزدیک
now and again
now
novice
november
novelty
now it's time to flip the omelet over.
now it's time to get on the plane.
now it's time to grate the potatoes.
now put the jack down and fasten the bolts.
now slice the cake with the cake server.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان