[اسم]

parameter

/pəˈræmɪtər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 چهارچوب پارامتر، حدود، شاخص، متغیر

معادل ها در دیکشنری فارسی: پارامتر
  • 1.We had to work within the parameters that had already been set.
    1. ما مجبور بودیم در چهارچوبی کار کنیم که قبلا مشخص شده بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان