Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پستچی (زن)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
postwoman
/poʊstˈwʊmən/
قابل شمارش
1
پستچی (زن)
1.My mom works as a postwoman.
1. مادرم به عنوان یک پستچی کار می کند [مادرم پستچی است].
تصاویر
کلمات نزدیک
posture
postulate
postprandial
postponement
postponed
posy
pot
pot belly
pot-bellied
potable
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان