[اسم]

pot

/pɑt/
قابل شمارش

1 قابلمه دیگ

معادل ها در دیکشنری فارسی: دیگ قابلمه
مترادف و متضاد cooking utensil pan
  • 1.Fill a large pot with water and bring it to a boil.
    1. یک قابلمه بزرگ را با آب پر کن و آن را به جوش بیاور.
pot of something
قابلمه (از) چیزی
  • There was a big pot of soup on the stove.
    یک قابلمه بزرگ سوپ روی اجاق گاز بود.
pots and pans
دیگ و قابلمه [ظرف و ظروف]

2 گلدان ظرف گود، قوری

معادل ها در دیکشنری فارسی: کوزه
مترادف و متضاد flowerpot planter
  • 1.a plant pot
    1. یک گلدان
pot of something
قوری چیزی
  • I’ll make a pot of coffee.
    من یک قوری قهوه درست می‌کنم.

3 عمل زدن توپ به داخل حفره (بیلیارد و اسنوکر)

4 ماریجوانا

معادل ها در دیکشنری فارسی: ماریجوانا
informal
[فعل]

to pot

/pɑt/
فعل گذرا
[گذشته: potted] [گذشته: potted] [گذشته کامل: potted]

5 در گلدان کاشتن

مترادف و متضاد plant in a flowerpot
to pot a plant
گیاه در گلدان کاشتن
  • Pot individual cuttings as soon as you see new young leaves.
    به محض اینکه برگ‌های جدید مشاهده کردید، ساقه‌های بریده‌شده را در گلدان بکارید.

6 توپ را به داخل حفره زدن (بیلیارد و اسنوکر)

مترادف و متضاد pocket
to pot a ball
توپ را به داخل حفره زدن (بیلیارد و اسنوکر)
  • He potted the black to take a 7–3 lead.
    او توپ سیاه را به حفره انداخت تا 7-3 جلو بیفتد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان