Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . رفتهرفته
2 . نوآورانه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[قید]
progressively
/prəˈɡresɪvli/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
رفتهرفته
تدریجاً، بهطور پیوسته
معادل ها در دیکشنری فارسی:
به صورت تصاعدی
1.The pain got progressively worse.
1. درد تدریجاً بدتر شد.
2.The situation was becoming progressively more difficult.
2. (آن) موقعیت داشت رفتهرفته بدتر میشد.
2
نوآورانه
1.We have a good product but to retain this momentum we must think progressively.
1. ما محصول خوبی داریم، اما برای حفظ شتاب (پیشرفت) باید نوآورانه بیندیشیم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
progress
programmer
programme
program
prognosis
prohibit
prohibitive
prohibitively
prohibitory
project
کلمات نزدیک
progressive rock
progressive lens
progressive
progressional
progression
progressivism
prohibit
prohibited
prohibition
prohibitive
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان