Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پیشنهاد کردن
2 . خواستگاری کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to propose
/prəˈpoʊz/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: proposed]
[گذشته: proposed]
[گذشته کامل: proposed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پیشنهاد کردن
مطرح کردن، ارائه کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پیشنهاد کردن
عنوان کردن
مترادف و متضاد
suggest
to propose something
چیزی را مطرح کردن
The governor is going to propose new taxes.
دولت قرار است طرحهای جدید مالیاتی مطرح کند.
to propose that…
پیشنهاد کردن که...
She proposed that the book be banned.
او پیشنهاد کرد که کتاب ممنوع شود.
to propose doing something
پیشنهاد انجام کاری را دادن
He proposed changing the name of the company.
او پیشنهاد تغییر دادن اسم شرکت را داد.
to propose to do something
پیشنهاد انجام کاری را دادن
What do you propose to do now?
پیشنهاد میکنی الان چکار کنیم؟
to propose somebody for/as something
کسی را برای/بهعنوان چیزی پیشنهاد دادن
I propose Tom Ellis for chairman.
من "تام الیس" را برای ریاست پیشنهاد میدهم.
2
خواستگاری کردن
پیشنهاد ازدواج دادن
1.He was afraid that if he proposed she might refuse.
1. او میترسید اگر خواستگاری کند، او ممکن است جواب نه بدهد.
to propose marriage
پیشنهاد ازدواج دادن
to propose to somebody
از کسی خواستگاری کردن
She proposed to me!
او از من خواستگاری کرد!
تصاویر
کلمات نزدیک
proposal
proportionately
proportionate
proportional representation
proportional
propose a theory
propose to a woman
proposed
proposer
proposition
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان