[اسم]

proposal

/prəˈpoʊzl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پیشنهاد طرح

معادل ها در دیکشنری فارسی: پیشنهاد
  • 1.His proposal that the system should be changed was rejected.
    1. پیشنهاد او مبنی بر اینکه سیستم باید تغییر کند [عوض شود]، رد شد.
to accept a proposal
پذیرفتن یک پیشنهاد

2 پیشنهاد ازدواج خواستگاری

معادل ها در دیکشنری فارسی: خواستگاری
  • 1.As a young woman, she received several proposals.
    1. به عنوان زنی جوان، او چندین پیشنهاد ازدواج دریافت کرد [گرفت].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان