[فعل]

to reach

/riːtʃ/
فعل گذرا
[گذشته: reached] [گذشته: reached] [گذشته کامل: reached]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 رسیدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: آمدن رسیدن نایل آمدن
مترادف و متضاد arrive at get to
to reach something/someplace
به چیزی/جایی رسیدن
  • 1. Daytime temperatures can reach 90°F.
    1. دمای ساعات روز می‌تواند به 90 درجه فارنهایت برسد.
  • 2. He first reached the finals in 2008.
    2. او اولین بار سال 2008 به مسابقات نهایی رسید.
  • 3. His parents have not yet reached retirement age.
    3. والدین او هنوز به سن بازنشستگی نرسیده‌اند.
  • 4. The conflict has now reached a new level of intensity.
    4. اکنون، شدت درگیری به میزان جدیدی رسیده‌است.
  • 5. The negotiations have reached a deadlock.
    5. مذاکرات به بن‌بست رسیده‌است.
  • 6. They didn't reach the motel until after dark.
    6. آنها بعد از تاریکی به متل رسیدند.
  • 7. They finally reached the coast after five weeks sailing.
    7. آنها پس از پنج هفته دریانوردی، بالاخره به ساحل رسیدند.
  • 8. We won't reach home till five or six o'clock.
    8. ما تا ساعت پنج یا شش به خانه نخواهیم رسید.
to reach somebody
به دست/گوش کسی رسیدن
  • 1. I hope this letter reaches you.
    1. امیدوارم این نامه به دست تو برسد.
  • 2. The rumors eventually reached the president.
    2. آن شایعات، بالاخره به گوش رئیس‌جمهور رسید.

2 دست دراز کردن دست کردن

مترادف و متضاد hold out stretch out
  • 1.Could you get that book down for me? I can't reach.
    1. می‌توانی آن کتاب را برایم پایین بیاوری؟ دستم نمی‌رسد.
to reach for something
دست به سمت چیزی دراز کردن [برای گرفتن آن چیز]
  • He reached for the phone and knocked over a glass.
    او دستش را به سمت تلفن دراز کرد و لیوانی را انداخت.
to reach out
دست دراز کردن
  • 1. He reached out and grabbed her arm.
    1. او دستش را دراز کرد و بازویش را گرفت.
  • 2. He reached out his hand to touch her.
    2. او دستش را دراز کرد تا او را لمس کند.
  • 3. The child reached out and picked up the kitten.
    3. بچه دستش را دراز کرد و بچه‌گربه را بلند کرد.
to reach + adv./prep.
دست (دراز) کردن [بردن]
  • 1. He reached across the table to squeeze her hand.
    1. او دستش را به آن طرف میز دراز کرد تا دست او را بفشارد.
  • 2. She reached inside her bag for a pen.
    2. او برای (یافتن) خودکار، داخل کیفش دست کرد [دستش را داخل کیفش کرد].

3 تماس برقرار کردن تماس گرفتن، دسترسی پیدا کردن

مترادف و متضاد contact get in touch with
to reach somebody
با کسی تماس گرفتن
  • 1. Do you know where I can reach him?
    1. می‌دانی کجا می‌توانم با او تماس بگیرم؟
  • 2. I've been trying to reach you all morning.
    2. تمام صبح تلاش کردم با تو تماس بگیرم.
  • 3. Through television and radio we are able to reach a wider audience.
    3. از طریق تلویزیون و رادیو می‌توانیم به مخاطب گسترده‌تری دسترسی پیدا کنیم.

4 دست یافتن رسیدن، نائل شدن، به‌دست آوردن

مترادف و متضاد accomplish achieve attain gain
to reach a conclusion/decision/verdict/compromise/an agreement ...
به نتیجه/تصمیم/حکم/مصالحه/توافق ... رسیدن
  • 1. Politicians again failed to reach an agreement.
    1. سیاستمداران دوباره نتوانستند به توافق برسند.
  • 2. The two governments failed to reach an agreement.
    2. آن دو دولت نتوانستند به توافق دست یابند [برسند].

5 دست رسیدن

to reach (+ adv./prep.)
دست رسیدن
  • 1. "Grab the end of the rope." "I can't reach that far!"
    1. "آخر طناب را بگیر." "دستم تا آنجا نمی‌رسد!"
  • 2. Could you get that book down for me? I can't reach.
    2. می‌توانی آن کتاب را برایم پایین بیاوری؟ دستم نمی‌رسد.
to reach something
دست به چیزی رسیدن
  • Can you reach the light switch from where you're sitting?
    از جایی که نشستی دستت به کلید برق می‌رسد؟

6 دست دراز کردن و دادن

to reach something for somebody
دست خود را دراز کردن و چیزی را به کسی دادن
  • Can you reach that box for me?
    می‌توانی دستت را دراز کنی و آن جعبه را به من بدی؟
to reach somebody something
دست خود را دراز کردن و چیزی را به کسی دادن
  • Can you reach me that box?
    می‌توانی دستت را دراز کنی و آن جعبه را به من بدی؟
[اسم]

reach

/riːtʃ/
غیرقابل شمارش

7 دسترس

معادل ها در دیکشنری فارسی: دسترس
مترادف و متضاد grasp range
out of reach
خارج از دسترس/دور از دسترس
  • 1. Make sure that you keep all medicines out of the reach of children.
    1. اطمینان حاصل کنید که تمامی داروها را خارج از دسترس کودکان نگه دارید.
  • 2. The top shelf is out of reach.
    2. قفسه بالا خارج از دسترس است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان