Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . استعفا دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to resign
/rɪˈzaɪn/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: resigned]
[گذشته: resigned]
[گذشته کامل: resigned]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
استعفا دادن
کنارهگیری کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
استعفا دادن
formal
مترادف و متضاد
leave
quit
step down
claim
take up
1.Upon hearing the news of the defeat, the football coach promptly resigned.
1. پس از شنیدن خبر شکست، مربی فوتبال بلافاصله استعفا داد.
2.Vito resigned his position as editor of the school paper.
2. "ویتو" از مسئولیت خود به عنوان سردبیر روزنامه مدرسه کنارهگیری کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
residential
resident
residence hall
residence
reserved
resignation
resist
resistant
resistless
resize
کلمات نزدیک
residue
residual
residents’ association
residential
resident
resign oneself to
resignation
resigned
resignedly
resilience
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان