[فعل]

to resign

/rɪˈzaɪn/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: resigned] [گذشته: resigned] [گذشته کامل: resigned]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 استعفا دادن کناره‌گیری کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: استعفا دادن
formal
مترادف و متضاد leave quit step down claim take up
  • 1.Upon hearing the news of the defeat, the football coach promptly resigned.
    1. پس از شنیدن خبر شکست، مربی فوتبال بلافاصله استعفا داد.
  • 2.Vito resigned his position as editor of the school paper.
    2. "ویتو" از مسئولیت خود به عنوان سردبیر روزنامه مدرسه کناره‌گیری کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان