Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مقاومت کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to resist
/rɪˈzɪst/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: resisted]
[گذشته: resisted]
[گذشته کامل: resisted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
مقاومت کردن
مانع شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
استقامت کردن
تاب آوردن
مقاومت کردن
مترادف و متضاد
defy
fight against
oppose
withstand
accept
welcome
1.Harold resisted the opportunity to poke fun at the weird man.
1. "هارولد" در برابر فرصت (به دست آمده) برای مسخره کردن مردِ عجیب مقاومت کرد.
2.Tight security measures resisted Jimmy's entrance into the bank.
2. اقدامات امنیتی شدید مانع از ورود "جیمی" به بانک شدند.
3.Totie could not resist eating the chocolate sundae.
3. "توتی" نمیتوانست در مقابل خوردن بستنی شکلاتی مقاومت کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
resinous
resin
resilient
resilience
resignedly
resistance
resistant
resistor
resit
resize
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان