Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ردیف
2 . جنجال
3 . پارو زدن
4 . جر و بحث کردن
5 . با قایق پارویی (کسی را به جایی) بردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
row
/roʊ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ردیف
معادل ها در دیکشنری فارسی:
رج
رده
ردیف
صف
قطار
مترادف و متضاد
line
tier
a row of somebody/something
یک ردیف کسی/چیزی
a row of chairs
یک ردیف صندلی
in a row
ردیفی
We sat in a row at the back of the room.
ما در انتهای اتاق در یک ردیف نشستیم.
2
جنجال
جر و بحث، مرافعه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جار و جنجال
جنجال
داد و بیداد
دعوا
نزاع
شلتاق
مرافعه
قیل و قال
المشنگه
مترادف و متضاد
argument
quarrel
squabble
agreement
reconciliation
row about/over something
جنجال درباره/بر سر چیزی
A row has broken out over education.
یک جنجال بر سر تحصیلات به راه افتاده است.
have a row with somebody
با کسی دعوا و مرافعه کردن
He had a row with his son.
او با پسرش دعوا و مرافعه کرد.
[فعل]
to row
/roʊ/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: rowed]
[گذشته: rowed]
[گذشته کامل: rowed]
صرف فعل
3
پارو زدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پارو زدن
مترادف و متضاد
paddle
1.We rowed to the other side of the lake.
1. ما تا سمت دیگر دریاچه پارو زدیم.
to row a boat
پارو زدن
Grace rowed the boat out to sea again.
"گریس" دوباره قایق را [با پارو زدن] به سمت دریا برد.
4
جر و بحث کردن
جنگ و دعوا کردن، آشوب به پا کردن
مترادف و متضاد
argue
quarrel
squabble
1.Mike and Sue are always rowing.
1. "مایک" و "سو" همیشه در حال جر و بحث کردن هستند.
to row with somebody (about somebody/something)
با کسی جر و بحث کردن (درباره کسی/چیزی)
She had rowed with her parents about her boyfriend.
او با پدر و مادرش درباره دوست پسرش جر و بحث کرد.
5
با قایق پارویی (کسی را به جایی) بردن
to row somebody (+ adv./prep.)
کسی را با قایق (جایی/به سمتی) بردن
The fisherman rowed us back to the shore.
ماهیگیر ما را با قایق به ساحل برگرداند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
rove beetle
rove
routine
router
route
row house
rowboat
rowing
rowing boat
royal
کلمات نزدیک
roving ambassador
roving
rover
rove
routinely
row house
rowan
rowboat
rowdy
rower
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان