[قید]

routinely

/ruˈtinli/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 همیشه معمولا، به طور منظم

معادل ها در دیکشنری فارسی: مرتبا
  • 1.Health and safety rules are routinely ignored.
    1. قوانین بهداشت و امنیت همیشه نادیده گرفته می شوند.
  • 2.She routinely gets a physical examination.
    2. او به طور منظم معاینه ی پزشکی می شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان