[اسم]

routine

/ruˈtin/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کار همیشگی روال همیشگی، روتین

معادل ها در دیکشنری فارسی: روزمرگی
disapproving
مترادف و متضاد pattern practice procedure
somebody’s daily routine
روال همیشگی روزمره یک نفر
  • Getting coffee and a bagel was part of my daily routine.
    قهوه و نان شیرینی حلقوی گرفتن، بخشی از روال روزانه من است.
somebody’s normal/usual/regular routine
روال همیشگی عادی/معمولی/منظم یک نفر
  • Going to cafe was part of our regular routine.
    رفتن به کافی‌شاپ بخشی از روال همیشگی منظم ما بود.
[صفت]

routine

/ruˈtin/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more routine] [حالت عالی: most routine]

2 روزمره عادی، همیشگی

معادل ها در دیکشنری فارسی: روزمره
disapproving
مترادف و متضاد everyday normal regular standard usual unusual
a routine check/exam...
بررسی/معاینه و... عادی
  • 1. a routine medical exam
    1. یک معاینه پزشکی عادی
  • 2. Police stopped the vehicle for a routine check.
    2. پلیس اتومبیل را برای یک بررسی عادی نگه داشت.
[عبارات مرتبط]
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان