Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پرسه زدن
2 . (بدون مقصدی معین و بیهدف) سفر کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to rove
/roʊv/
فعل گذرا
[گذشته: roved]
[گذشته: roved]
[گذشته کامل: roved]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پرسه زدن
ول گشتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سرگردان بودن
children roving the streets
بچهها مشغول ول گشتن در خیابانها
2
(بدون مقصدی معین و بیهدف) سفر کردن
1.He spent most of the 1990s roving about the Caribbean.
1. او بیشتر دهه 90 میلادی را صرف سفر کردن در جزایر کارائیب کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
routine
router
route
rout
roundworm
rove beetle
row
row house
rowboat
rowing
کلمات نزدیک
routinely
routine
router
route march
route
rover
roving
roving ambassador
row
row house
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان