[فعل]

to simplify

/ˈsɪmplɪfaɪ/
فعل گذرا
[گذشته: simplified] [گذشته: simplified] [گذشته کامل: simplified]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ساده کردن آسان کردن

  • 1.He tried to simplify the story for the younger audience.
    1. او سعی کرد داستان را برای مخاطب کم‌سن ساده کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان