Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بیلچه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
spade
/speɪd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بیلچه
بیل
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بیل
بیلچه
1.The children took their buckets and spades to the beach.
1. بچهها سطلها و بیلچههایشان را به ساحل بردند.
2.Turn the soil over with a spade.
2. خاک را با بیل زیر و رو کنید.
تصاویر
کلمات نزدیک
spacious living room
spacious
spacing
spacewoman
spacewalk
spades
spaghetti
spaghetti bolognese
spaghetti western
spain
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان