Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ران
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
thigh
/θɑɪ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ران
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ران
1.My thighs were aching after the climb.
1. بعد از صعود [کوهپیمایی] ران های من درد میکردند.
تصاویر
کلمات نزدیک
thief
thickset
thickness
thickly
thickheaded
thigh bone
thimble
thin
thin on top
thing
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان