[فعل]

to thread

/θred/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: threaded] [گذشته: threaded] [گذشته کامل: threaded]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نخ کردن (سوزن)

معادل ها در دیکشنری فارسی: نخ کردن سوزن
  • 1.to thread a needle
    1. سوزن را نخ کردن
[اسم]

thread

/θred/
قابل شمارش

2 نخ رشته، تار

معادل ها در دیکشنری فارسی: رشته ریسمان نخ
  • 1.I need a needle and thread.
    1. من به سوزن و نخ نیاز دارم.

3 ریسه (رایانه)

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان