Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . نخ کردن (سوزن)
2 . نخ
3 . ریسه (رایانه)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to thread
/θred/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: threaded]
[گذشته: threaded]
[گذشته کامل: threaded]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
نخ کردن (سوزن)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نخ کردن سوزن
1.to thread a needle
1. سوزن را نخ کردن
[اسم]
thread
/θred/
قابل شمارش
2
نخ
رشته، تار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
رشته
ریسمان
نخ
1.I need a needle and thread.
1. من به سوزن و نخ نیاز دارم.
3
ریسه (رایانه)
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
thrash out
thrash
thralldom
thrall
thousand island dressing
threaten
threatening
three
three-decker
three-dimensional
کلمات نزدیک
thrashing
thrash out
thrash
thrall
thousandth
threadbare
threadworm
threat
threaten
threatening
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان