Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تهدید کردن
2 . به خطر انداختن
3 . خبر از وقوع چیز (بدی) دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to threaten
/ˈθret.ən/
فعل گذرا
[گذشته: threatened]
[گذشته: threatened]
[گذشته کامل: threatened]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تهدید کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تهدید کردن
خط و نشان کشیدن
مرعوب کردن
1.He threatened the staff with a gun and demanded money.
1. او کارکنان را با اسلحه تهدید کرد و درخواست پول کرد.
2.He threatened to report her to the police.
2. او تهدید کرد که او را به پلیس گزارش دهد.
2
به خطر انداختن
آسیب رساندن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
به خطر انداختن
1.His knee problem is threatening his cycling career.
1. مشکل زانوی او حرفهاش در دوچرخهسواری را به خطر میاندازد.
3
خبر از وقوع چیز (بدی) دادن
1.The dark clouds threatened rain.
1. ابرهای سیاه خبر از وقوع باران میدادند.
تصاویر
کلمات نزدیک
threat
threadworm
threadbare
thread
thrashing
threatening
three
three hundred
three hundred and fifty
three hundredth
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان