[فعل]

to threaten

/ˈθret.ən/
فعل گذرا
[گذشته: threatened] [گذشته: threatened] [گذشته کامل: threatened]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تهدید کردن

  • 1.He threatened the staff with a gun and demanded money.
    1. او کارکنان را با اسلحه تهدید کرد و درخواست پول کرد.
  • 2.He threatened to report her to the police.
    2. او تهدید کرد که او را به پلیس گزارش دهد.

2 به خطر انداختن آسیب رساندن

معادل ها در دیکشنری فارسی: به خطر انداختن
  • 1.His knee problem is threatening his cycling career.
    1. مشکل زانوی او حرفه‌اش در دوچرخه‌سواری را به خطر می‌اندازد.

3 خبر از وقوع چیز (بدی) دادن

  • 1.The dark clouds threatened rain.
    1. ابرهای سیاه خبر از وقوع باران می‌دادند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان