Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . دگرگون کردن
2 . دگرگون شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to transform
/trænˈsfɔrm/
فعل گذرا
[گذشته: transformed]
[گذشته: transformed]
[گذشته کامل: transformed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
دگرگون کردن
تبدیل کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تبدیل کردن
دگرگون کردن
1.The reorganization will transform the British entertainment industry.
1. سازماندهی مجدد، صنعت سرگرمی بریتانیا را دگرگون خواهد کرد.
2.Within weeks they had transformed the area into a beautiful garden.
2. طی چند هفته، آنها (آن) منطقه را به باغی زیبا تبدیل کرده بودند.
2
دگرگون شدن
تبدیل شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دگرگون شدن
متحول شدن
1.The surface of the lake has completely transformed from bright green to blood red.
1. سطح دریاچه کاملاً از سبز روشن به سرخ خونی تبدیل شدهاست.
تصاویر
کلمات نزدیک
transfixed
transfix
transferable
transfer
transept
transform somthing into something
transformation
transformer
transfusion
transgenic
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان