Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . منتقل کردن
2 . منتقل شدن
3 . انتقال
4 . بلیت انتقال
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to transfer
/trænsˈfɜːr/
فعل گذرا
[گذشته: transferred]
[گذشته: transferred]
[گذشته کامل: transferred]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
منتقل کردن
انتقال دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
انتقال دادن
بردن
حمل کردن
واگذاشتن
واگذار کردن
منتقل کردن
مترادف و متضاد
carry
move
relocate
take
retain
to transfer something/somebody from… to…
چیزی/کسی را از ... به ... منتقل کردن
How can I transfer money from my bank account to his?
چگونه میتوانم از حساب بانکیام به حساب او پول منتقل کنم؟
2
منتقل شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
انتقال یافتن
مترادف و متضاد
convey
move
shift
retain
1.If I spend a semester in Madrid, will my credits transfer?
1. اگر من یک نیمسال را در مادرید بگذرانم، آیا واحدهایم (به آنجا) منتقل میشوند؟
[اسم]
transfer
/trænsˈfɜːr/
قابل شمارش
3
انتقال
معادل ها در دیکشنری فارسی:
انتقال
انتقالی
واگذاری
مترادف و متضاد
movement
relocation
shift
money/data/information transfer
انتقال پول/داده/اطلاعات و...
electronic data transfer
انتقال داده الکترونیکی
transfer of power
انتقال قدرت
After the election there was a swift transfer of power.
بعد از انتخابات یک انتقال قدرت سریع انجام گرفت.
4
بلیت انتقال
توضیح درباره واژه transfer
واژه transfer به معنای «بلیت انتقال» به نوعی بلیت گفته میشود که با داشتن آن مسافر میتواند بدون پرداخت پول خط اتوبوس یا قطار خود را عوض کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
transept
transducer
transcription
transcript
transcribe
transferable
transfix
transfixed
transform
transform somthing into something
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان