Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . اعتبار بخشیدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to validate
/ˈvælədeɪt/
فعل گذرا
[گذشته: validated]
[گذشته: validated]
[گذشته کامل: validated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
اعتبار بخشیدن
معتبر ساختن، تصدیق کردن
مترادف و متضاد
confirm
ratify
verify
1.He feels that today's economic problems validate his opposition to the policy.
1. او احساس میکند که مشکلات اقتصادی امروز به مخالفت های او اعتبار می بخشد.
2.The data is validated automatically by the computer after it has been entered.
2. داده بعد از وارد شدن به کامپیوتر به صورت اتوماتیک معتبر می شوند.
تصاویر
کلمات نزدیک
valid
valiantly
valiant
valet
valerie
validation
validity
valium
valley
valor
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان