Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . (در دست) داشتن و به کار بردن (بهعنوان ابزار یا سلاح)
2 . اعمال کردن (قدرت و...)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to wield
/wiːld/
فعل گذرا
[گذشته: wielded]
[گذشته: wielded]
[گذشته کامل: wielded]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
(در دست) داشتن و به کار بردن (بهعنوان ابزار یا سلاح)
مترادف و متضاد
brandish
1.He was wielding a large knife.
1. او داشت یک چاقوی بزرگ را بهعنوان سلاح بهکار میبرد.
2
اعمال کردن (قدرت و...)
1.She wields enormous power within the party.
1. او در حزب قدرت زیادی اعمال میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
width
widowhood
widower
widowed
widow
wife
wig
wig out
wiggle
wiggly
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان