Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . سخت تلاش کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to work at
/wɜrk æt/
فعل گذرا
[گذشته: worked at]
[گذشته: worked at]
[گذشته کامل: worked at]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
سخت تلاش کردن
1.Learning to play the piano isn't easy. You have to work at it.
1. یاد گرفتن نواختن پیانو آسان نیست. باید سخت تلاش کنی.
2.You need to work at improving your writing.
2. شما باید برای بهتر کردن نوشتههای خود سخت تلاش کنید.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
work around
work animal
work
wordy
wordsmith
work bench
work camp
work clothes
work clothing
work day
کلمات نزدیک
work against
work
wordy
wordsworth
wordsmith
work bench
work ethic
work experience
work fast
work like a dog
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان