خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دائما
[صفت]
dauernd
/ˈdaʊ̯ɐnt/
غیرقابل مقایسه
1
دائما
به طور مداوم
1.Das dauernde Klingeln des Telefons stört mich.
1. زنگ زدن مداوم تلفن من را اذیت میکند.
2.Er ist dauernd krank.
2. او دائما مریض است.
3.Ich werde dauernd gestört.
3. من دائما اذیت میشوم.
تصاویر
کلمات نزدیک
dauern
dauerbrenner
dauerauftrag
dauer
datum
daumen
daune
daunenmantel
davon
davor
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان