1 . پرسروصدا
[صفت]

noisy

/ˈnɔɪzi/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: noisier] [حالت عالی: noisiest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پرسروصدا شلوغ

معادل ها در دیکشنری فارسی: پرسروصدا شلوغ
مترادف و متضاد booming chattering loud rowdy quiet soft
  • 1.He was kept awake by noisy neighbors.
    1. همسایه‌های پرسروصدا نمی‌گذاشتند او بخوابد.
  • 2.The kids were even noisier than the dogs.
    2. بچه‌ها از (آن) سگ‌ها هم پرسروصداتر بودند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان