خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ارزیابی کردن
[فعل]
to assess
/əˈsɛs/
فعل گذرا
[گذشته: assessed]
[گذشته: assessed]
[گذشته کامل: assessed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
ارزیابی کردن
تعیین کردن، ارزشیابی کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ارزیابی کردن
تقویم کردن
سنجیدن
مترادف و متضاد
appraise
evaluate
1.Exams are not the only means of assessing a student's ability.
1. امتحانات تنها ابزار ارزیابی توانایی دانش آموزان نیستند.
2.The insurers will need to assess the flood damage.
2. بیمه باید میزان تخریب سیل را تعیین کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
assertive
assertion
asserted
assert
assent
assessing
assessment
assessor
asset
assets
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان