1 . ارزیابی کردن
[فعل]

to assess

/əˈsɛs/
فعل گذرا
[گذشته: assessed] [گذشته: assessed] [گذشته کامل: assessed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ارزیابی کردن تعیین کردن، ارزشیابی کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: ارزیابی کردن تقویم کردن سنجیدن
مترادف و متضاد appraise evaluate
  • 1.Exams are not the only means of assessing a student's ability.
    1. امتحانات تنها ابزار ارزیابی توانایی دانش آموزان نیستند.
  • 2.The insurers will need to assess the flood damage.
    2. بیمه باید میزان تخریب سیل را تعیین کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان