خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . وفق دادن
[فعل]
to assimilate
/əˈsɪməˌleɪt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: assimilated]
[گذشته: assimilated]
[گذشته کامل: assimilated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
وفق دادن
جذب کردن، تلفیق کردن، شبیه ساختن
مترادف و متضاد
absorb
incorporate
integrate
subsume
1.The United States of America has assimilated people from all parts of the world.
1. ایالات متحده آمریکا مردم را از تمام بخشهای دنیا در خود جذب کرده است.
2.You shouldn't expect immigrants to assimilate into an alien culture immediately.
2. شما نباید انتظار داشته باشید که مهاجرین بلافاصله با فرهنگ بیگانه وفق پیدا کنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
assignment
assignee
assign
assiduously
assiduous
assimilation
assist
assistance
assistant
assistant professor
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان