[فعل]

to assign

/əˈsaɪn/
فعل گذرا
[گذشته: assigned] [گذشته: assigned] [گذشته کامل: assigned]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 (تکلیف) دادن (وظیفه) محول کردن، (تکلیف) تعیین کردن

مترادف و متضاد allot appoint give
  • 1.The teacher assigned us four pages of math homework.
    1. معلم چهار صفحه تکلیف ریاضی به ما داد.

2 اختصاص دادن تخصیص دادن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تخصیص دادن
  • 1.They've assigned their best man to the job.
    1. آنها بهترین افرادشان را به این کار اختصاص دادند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان