Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . (تکلیف) دادن
2 . اختصاص دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to assign
/əˈsaɪn/
فعل گذرا
[گذشته: assigned]
[گذشته: assigned]
[گذشته کامل: assigned]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
(تکلیف) دادن
(وظیفه) محول کردن، (تکلیف) تعیین کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
واگذاشتن
واگذار کردن
منصوب کردن
محول کردن
مامور کردن
گماشتن
مترادف و متضاد
allot
appoint
give
1.The teacher assigned us four pages of math homework.
1. معلم چهار صفحه تکلیف ریاضی به ما داد.
2
اختصاص دادن
تخصیص دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تخصیص دادن
1.They've assigned their best man to the job.
1. آنها بهترین افرادشان را به این کار اختصاص دادند.
تصاویر
کلمات نزدیک
assiduously
assiduous
assiduity
asshole
asseverate
assignee
assignment
assimilate
assimilation
assist
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان