Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . کمک کردن
2 . پاس گل
3 . دادن توپ به یار (بیسبال)
4 . کمک
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to assist
/əˈsɪst/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: assisted]
[گذشته: assisted]
[گذشته کامل: assisted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
کمک کردن
مساعدت کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
یاری دادن
یاری رساندن
یاری کردن
یاری کردن
کمک کردن
مترادف و متضاد
aid
help
1.Would you assist me on this problem?
1. در این مشکل به من کمک میکنید؟
[اسم]
assist
/əˈsɪst/
قابل شمارش
2
پاس گل
3
دادن توپ به یار (بیسبال)
توضیح درباره assist
آخرین پرتابی که منجر به رسیدن توپ به یار شده و یکی از بازیکنان حریف را از بازی خارج میکند.
4
کمک
یاری
تصاویر
کلمات نزدیک
assimilation
assimilate
assignment
assignee
assign
assistance
assistant
assistant professor
assistant referee
assistive
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان