خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ترکیدن
2 . ناگهان وارد شدن
3 . ترکاندن
4 . انفجار ناگهانی
5 . شیوع ناگهانی و سریع
6 . شروع ناگهانی
[فعل]
to burst
/bɜrst/
فعل ناگذر
[گذشته: burst]
[گذشته: burst]
[گذشته کامل: burst]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
ترکیدن
منفجر شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ترکیدن
منفجر شدن
مترادف و متضاد
explode
1.The balloon burst and frightened the children.
1. آن بادکنک ترکید و کودکان را ترساند.
2
ناگهان وارد شدن
ناگهان خارج شدن
to burst into someplace
ناگهانی وارد جایی شدن
Steve burst into the room.
"استیو" ناگهان وارد اتاق شد.
3
ترکاندن
منفجر کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
منفجر کردن
متلاشی کردن
to burst something
چیزی را ترکاندن
I burst the balloon when I blew it up too much.
من آن بادکنک را ترکاندم، وقتی که آن را زیادی باد کردم.
[اسم]
burst
/bɜrst/
قابل شمارش
4
انفجار ناگهانی
ترکیدگی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
انفجار
1.The house was destroyed with a violent burst.
1. آن خانه با انفجار ناگهانی شدیدی ویران شد.
a burst in something
ترکیدگی در چیزی
a burst in a water pipe
ترکیدگی در لوله آب
5
شیوع ناگهانی و سریع
burst of something
شیوع ناگهانی و سریع چیزی
a sudden burst of the virus
شیوع ناگهانی و سریع ویروس
6
شروع ناگهانی
a burst of activity/energy/anger/enthusiasm
شروع فعالیت/انرژی/عصبانیت/اشتیاق
تصاویر
کلمات نزدیک
bursary
bursar
burrow
burrito
burr
burst into
burst into flames
burst into tears
burst its banks
burst out
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان