خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کپسول (دارو)
2 . مخزن
[اسم]
capsule
/ˈkæpsuːl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کپسول (دارو)
پوشینه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کاشه
کپسول
مترادف و متضاد
pill
1.A new, untested medicine was detected in the capsule by the police scientists.
1. یک داروی جدید آزمایشنشده در کپسول توسط دانشمندان پلیس شناسایی شد.
2.The small capsule contained notes the spy had written after the meeting.
2. کپسول کوچک حاوی یادداشتهایی بود که جاسوس بعد از جلسه نوشته بود.
2
مخزن
اتاقک فضاپیما، کابین فضاپیما
مترادف و متضاد
craft
module
probe
1.He explored the space capsule for special equipment.
1. او در کابین فضاپیما به دنبال تجهیزات خاصی گشت.
تصاویر
کلمات نزدیک
capstan
capsize
capsicum
caps
caprine
capt.
captain
captain general
captain of industry
captaincy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان