خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . عنصر
[اسم]
component
/kəmˈpoʊnənt/
قابل شمارش
1
عنصر
جزء، مولفه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مؤلفه
مترادف و متضاد
constituent
element
component of something
عنصر چیزی
Fresh fruit and vegetables are an essential component of a healthy diet.
میوه و سبزیجات تازه عناصر اصلی یک رژیم غذایی سالم هستند.
key/major/important ... component
عنصر کلیدی/اصلی/مهم و...
Exercise is one of the key components of a healthy lifestyle.
ورزش یکی از عناصر کلیدی یک سبک زندگی سالم است.
تصاویر
کلمات نزدیک
compo
comply
compliments slip
complimentary
compliment
comport
compose
compose music
composed
composer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان