خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شامل شدن
[فعل]
to consist
/kənˈsɪst/
فعل ناگذر
[گذشته: consisted]
[گذشته: consisted]
[گذشته کامل: consisted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
شامل شدن
متشکل بودن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
در بر گرفتن
دربرگرفتن
شامل بودن
مشتمل بودن
مترادف و متضاد
be composed
be made up
comprise
to consist of somebody/something
شامل کسی/چیزی بودن [متشکل از کسی/چیزی بودن]
1. Pasta consists of flour and water.
1. پاستا متشکل از آرد و آب است [پاستا از آرد و آب درست میشود].
2. The team consists of four Europeans and two Americans.
2. این تیم شامل چهار [فرد] اروپایی و دو [فرد] امریکایی میشود.
to consist of doing something
شامل انجام کاری شدن
Most of the fieldwork consisted of making tape recordings.
بیشتر کار میدانی شامل ضبط کردن صوت است.
to consist in something
شامل چیزی بودن
The beauty of the city consists in its magnificent buildings.
زیبایی شهر شامل ساختمانهای باشکوهش است.
to consist in doing something
شامل انجام کاری بودن
True education does not consist in simply being taught facts.
تحصیل واقعی تنها شامل یاد گرفتن حقایق نیست.
تصاویر
کلمات نزدیک
consignment
consign
considering
considered to be
considered
consistency
consistent
consistently
consolation
consolation prize
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان