خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سهولت
2 . وسیله رفاه و راحتی
[اسم]
convenience
/kənˈviːn.jəns/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سهولت
راحتی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آسودگی
راحتی
مترادف و متضاد
inconvenience
1.I like the convenience of living so close to the stores and supermarket.
1. من سهولت زندگی در نزدیکی فروشگاهها و سوپرمارکتها را دوست دارم.
2
وسیله رفاه و راحتی
تسهیلات (جمع)
مترادف و متضاد
appliance
1.Fortunately, the house has every modern convenience.
1. خوشبختانه، خانه تمام وسایل رفاهی را دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
convene
convection oven
convalescence
convalesce
contusion
convenience food
convenience store
convenient
conveniently
convent
کلمات نزدیک
convene
convection
convalescent
convalescence
convalesce
convenience food
convenience shop
convenience store
convenient
conveniently
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان