خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . طراح
2 . برند
[اسم]
designer
/dɪˈzaɪnər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
طراح
معادل ها در دیکشنری فارسی:
طراح
مترادف و متضاد
creator
deviser
planner
1.He is a famous designer.
1. او یک طراح مشهور است.
2.He is one of the country's top fashion designers.
2. او یکی از برترین طراحان مد کشور است.
[صفت]
designer
/dɪˈzaɪnər/
غیرقابل مقایسه
2
برند
طراحی شده توسط طراحان مشهور
1.I collect designer jeans.
1. من (کلکسیون) شلوار لیهای برند را جمع میکنم.
designer labels
برندهای طراحان مشهور
I can't afford designer labels clothes.
من نمیتوانم از پس هزینه برندهای طراحان مشهور بربیایم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
design
desiccated
desiccate
deservedly
deserved
designing
desirable
desire
desist
desk
کلمات نزدیک
designed
designation
designated driver
designate
design and technology
designer clothes
designer drug
designer label
desirable
desire
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان